هنوز استانبولم و به زودی راهی دیار فرانسویان آمریکای شمالی می شوم.
دیروز تجربه ای خوب از حضور در یک رستوران ایرانی تازه تاسیس در استانبول داشتم. با صاحب خوش ذوق خونگرم آن حمید خان هم گپ مفصلی زدیم. اگر کذارتان استانبول افتاد حتما برای یک غذای خوب ایرانی سری به آنجا بزنید. صفحه فیسبوک آنها را لایک کنید.
ادامه ی نوشته
حتما شنیده اید که این سوی و آن سوی سخن از دریافت پاسپورت کشور دیگری است در مقابل سرمایه گذاری و یا خرید ملک در آن کشورها. هزینه ای که باید برای این کار کرد قابل توجه است و خصوصیت آنها هم این است که به شما به اصطلاح پاسپورت و تابعیت می دهند.
از سوی دوستان زیادی مورد پرسش قرار گرفته ام که چرا کنپارس در این زمینه خدمات ارایه نمی کند. نکند امکان آنرا ندارد و یا …… ؟؟
به این دوستان همیشه توضیح داده ام که این برنامه ها برای همه میسر است معمولا شرکتهای معینی این کار را انجام می دهند و همه در بازار به نوعی با آنها کار می کنند و Agent آن شرکتهای خارجی هستند اما من و مجموعه من هرگز نتوانسته ایم برای ارایه این چنین خدماتی خود را راضی کنیم. به نظر بنده تشویق افراد به هزینه کردن در این زمینه گذشته از اینکه آنرا دون شان ایرانیان می دانم جز اتلاف منابع مالی آنها نیست و خاصیتی در بر ندارد.
موضوع از چند زاویه قابل بررسی است:
۱- این کشورها چه شان و جایگاهی در جامعه جهانی دارند و اصولا چگونه کشوری هستند؟
هیچ کشور به درد بخوری پاسپورت خود را برای فروش نمی گذارد و معمولا این کشورها جزایر بسیار کم جمعیتی هستند در دریای کاراییب که روی نقشه با ذره بین هم قابل تشخیص نیستند برخی از آنها جمعیتی زیر ۱۰۰ هزار نفر دارند و به روستا بیشتر شبیهند تا کشور. این کشورها معمولا عضو کشورهای مشترک المنافع هستند و اتباع آنها امکان ورود به بسیاری از کشورها را بدون ویزا دارند این مزیتی شده است برای این به اصطلاح کشورهای ریز که از فضای بین المللی موجود و وضعیت ایرانیان بهره برده و جیب خود را پر کنند. کشورهای به درد بخور تری که سابقه تاریخی دارند برای دادن امتیاز به سرمایه گذاران مستقیم پاسپورت نمی دهند مانند اسپانیا، پرتقال و …. که دست بالا فرد با سرمایه گذاری اقامت می گیرد و در پروسه ای می تواند تابعیت بگیرد. ادامه ی نوشته
دوستی لینکی از یوتیوب برای من فرستاده است که ویدیویی است از یکی از برنامه های زنجیره ای یک شبکه ماهواره ای با حضور فردی به نام ن س که مدعی است افسر سفارت انگلستان در ایران بوده، در بخش ویزا کار می کرده و در مورد درخواستهای ویزا در حوزه های مختلف شامل دانشجویی و سرمایه گذاری تصمیم گیری می کرده است. این البته شرح وظایف کنسول سفارت است ولی ایشان به ادعای خود به عنوان کارمند محلی سفارت اختیاراتی فراتر از کنسول داشته است. همه می دانند که کارمندان محلی سفارتخانه ها اختیار محدودی دارند البته اگر واقعا کارمند بخش ویزا باشند.
این دو فایل صوتی را اینجا و اینجا گوش کنید
اطلاعات رسیده از منابع دیگر حاکی از آن است که وی نه تنها سمتی در بخش ویزای سفارت انگلستان نداشته که به عنوان دربان سفارت در تهران مشغول بوده است. ادامه ی نوشته
در این مورد مقاله ای در سایت پارس کانادا نوشته ام که خواندن آنرا توصیه می کنم
پرنیان شماره ۱۹ منتشر شده است و علاقمندان می توانند نسخه آنلاین آنرا در سایت نشریه و یا روی اپلیکیشنهای اپل و آندروید بخوانند
این هم نسخه انگلیسی پست کانادایی که دیگر نیست
Ali Mokhtari
I used to know a country which was well-known for being peaceable. Unlike its southern neighbour, this country was not looking for reasons to quarrel and fight with other countries. It was not surprising that it was a safe land for war refugees; those who were looking for a safe shelter and a peaceful life in a corner of the world far away from the sufferings and pains of their homeland. By this country, I mean Canada — a country that does not exist anymore; a Canada which did not accompany its southern neighbour, the ever-ready-to-fight Yankees, in invading overseas; a Canada whose envoys were the ambassadors of peace and friendship all over the world; a Canada that had a reasonable, logical relationship with the rest of the world and avoided any extremism and interference in regional crises. That was why its subjects were popular worldwide, and why the subjects of its southern neighbor used its flag on their belongings in their overseas trips so that the Canadian popularity kept any harm from them.
This Canada, which does not exist anymore, was concerned about its reputation in the world, worried about the environment and what greedy opportunists do to it, and a pioneer in regional and global activities to preserve the environment. It did not have any enemies, so it did not have to have bombs and rockets, or a costly army, or to spend millions of dollars from the pockets of its hard working people on aircrafts which exist only on paper ادامه ی نوشته
این متنی است که برای انتشار در پرنیان ۱۹ نوشته ام. با توجه به حضور نخست وزیر کانادا در اسراییل مناسب دیدم در اینجا منتشر شود.
زمانی کشوری را می شناختم که به صلح دوستی شهره بود. این کشور درست بر خلاف همسایه جنوبی اش سودای درگیری و جنگ با دیگران در سر نداشت سهل است که سرزمین امنی برای آسیب دیدگان جنگ بود برای همه آنها که گوشه امنی می خواستند و زندگی آرامی در گوشه ای از دنیا به دور از رنج سرزمین مادری. کانادا را می گویم. کانادایی که دیگر نیست. کانادایی که در لشکرکشی همسایه جنوبی به آن سوی آبها با جنگ طلبان آمریکایی همراهی نکرد. کانادایی که فرستاده هایش در نقاط مختلف دنیا سفیر صلح و دوستی بودند. کانادایی که با همه کشورهای جهان رابطه ای معقول و منطقی داشت و از افراطی گری و دخالت در بحرانهای منطقه ای دور بود تا آنجا که اتباع آن محبوب جهانیان بودند و اتباع همسایه جنوبی در سفرهای آن سوی آبها پرچمش را بر هر چه داشتند نصب می کردند تا محبوبیت کانادایی آنها را از هر گزندی دور بدارد.
دولت کانادایی که دیگر نیست نگران چهره کشورش در جهان بود، برای محیط زیست نگران بود و در فعالیتهای منطقه ای و جهانی برای حفظ محیط زیست پیشتاز بود. دشمن نداشت پس لازم نبود بمب و موشک انبار کند و ارتشی پر خرج تدارک ببیند.
هجدهمین شماره پرنیان منتشر شده است و در دسترس علاقمندان است. شما علاوه بر اینکه می توانید نشریه را اینجا آنلاین بخوانید می توانید با دانلود اپلیکیشنهای اپل و آندروید آنرا روی تلفنهای دستی خود داشته باشید.
مقاله ای در سایت پارس کانادا نوشته ام که توصیه می کنم اینجا بخوانید
صفحه فیسبوک من در این نشانی راه اندازی شد و از این پس تلاش می کنم نوشته های پراکنده ام را در فیسبوک هم منتشر کنم. البته پیش از این هم صفحه فیسبوک پرنیان و نیز صفحه فیسبوک پارس کانادا برقرار بود که خوشحال می شوم تشریف ببرید و هر سه را لایک کنید.