آن علی مختاری من نیستم: استفاده ظریف تجاری از یک همنامی و دخالت غیر مجاز در امر مهاجرت
چندی پیش افتخار صحبت با دوستی فرهیخته را در مونترآل داشتم. ضمن صحبت از من در مورد پرونده عموزاده خود پرسید که راستی فلانی من تشکر می کنم که به عموزاده من مشاوره داده بودید. پرونده وی در چه حال است؟ امیدی هست؟
بنده ضمن تذکر این نکته من نمی توانم اسرار موکلین را در اختیار ایشان بگذارم از سر کنجکاوی پرسیدم که این عموزاده شما کیست؟ نامی را گفت که آنرا جستجو کردم و در سیستم کنپارس نیافتم. گفتم بنده چنین کسی را در مراجعین شرکت هم نمی بینم. کی مراجعه کرده است و از که مشاوره گرفته است. دست برد به تلفن همراه و با عموزاده گرامی صحبت کرد و کاشف به عمل آمد که ایشان ماه گذشته در دفتری که متعلق به من نبود علی مختاری را دیده است.
تنها نکته ماجرا این بود که من دست کم چهار ماهی بود ایران نرفته بودم و قطعا آن علی مختاری نمی توانسته من باشم. آنقدر دوست عزیز و عموزاده مطمین بودند که من کم کم به فکر افتادم نکند در میانسالی خدای نکرده آلزایمر به سراغم آمده محض احتیاط گذرنامه را چک کردم و دیدم نخیر درست است من ایران نبوده ام.
با کوهی از سوال از آن دوست جدا شدم و بجه های دفتر تهران را مامور یافتن ماجرا کردم. در این میان نشانی دفتری که در آن علی مختاری دیده شده بود را هم دوست عزیزم به من رساند و من در اختیار همکاران نهادم. نتیجه تحقیقات خیلی زود روشن شد.